English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3505 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fine tuning U میزان سازی دقیق
fine turning U میزان سازی دقیق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
captures U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capturing U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capture U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
subtilization U ملایمت دقیق و لطیف سازی
tuning U میزان سازی
staggered tuning U میزان سازی ردیفی
slug U میزان سازی هستهای
slugged U میزان سازی هستهای
manual tuning U میزان سازی با دست
sharp tuning U میزان سازی تیز
resonant line tuner U میزان سازی با خط مواج
slugs U میزان سازی هستهای
optometric U وابسته به میزان دید و عینک سازی
pcm U روش ذخیره سازی صدا در قالب دقیق و فشرده توسط کارتهای صوتی قوی
pulsed U روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
pulse U روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
refresh rate U تعداد دفعات در ثانیه که یک تصویر بر روی CRT بایدمجددا" ترسیم شود تا چشمک نزند میزان دوباره سازی
availability U میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
bond albedo U نسبت میزان نور بازتابش شده به میزان نوربرخوردکرده
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
tune U میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
tunes U میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
rectification U یکسو سازی همسو سازی مستقیم سازی
self adjusting U بخودی خود میزان شونده خود میزان
isobath U خطوط میزان منحنی نقشه عمق نما خطوط میزان عمق
calculating U دوباره سازی یا ایجاد داده جدید از طریق فشرده سازی وقایع عددی معین
pilot materials U وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
auxiliary contours U خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
jagger U الت کنگره سازی یادندانه سازی
ordnance plant U کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
punctual U دقیق
stringently U دقیق
stringent U دقیق
astute U دقیق
scrutinizer U دقیق
wistful U دقیق
punctilious U دقیق
punctiliously U دقیق
scholastical U دقیق
advertent U دقیق
particular redemption U دقیق
exacted U دقیق
tenty U دقیق
exquisite U دقیق
subtil U دقیق
scholastic U دقیق
precision U دقیق
literal U دقیق
exacts U دقیق
exact solution U حل دقیق
exact U دقیق
intent U دقیق
accurate U دقیق
pre-treatment U عملیات مقدماتی و آماده سازی [مثل شستشوی پشم قبل از رنگرزی و یا آماده سازی دار جهت چله کشی]
fine adjustment U تنظیم دقیق
micro pressure gage U فشارسنج دقیق
going-over U بررسی دقیق
watchfulness U دقیق هشیاری
corrects U دقیق یا درست
subtle U دقیق لطیف
fine spun U دقیق خیالی
fine setting U تنظیم دقیق
subtler U دقیق لطیف
subtlest U دقیق لطیف
watchful U بی خواب دقیق
goings-over U بررسی دقیق
in-depth U دقیق و عمیق
sets U لجوج دقیق
tenuous U لطیف دقیق
setting up U لجوج دقیق
punctual U باذکرجزئیات دقیق
correct U دقیق یا درست
correcting U دقیق یا درست
set U لجوج دقیق
strictly speaking U دقیق شویم
instrument U الات دقیق
thorough paced U دقیق گام
high accuracy measurement U سنجش دقیق
detailed analysis U آنالیز دقیق
precision measurment U سنجش دقیق
detailed analysis U بررسی دقیق
exact location U محل دقیق
imprecise U غیر دقیق
thoroughgoing U بسیار دقیق
precisionist U بسیار دقیق
precision balance U ترازوی دقیق
persnickety U کاربسیار دقیق
soundest U بی خطر دقیق
precision tools U الات دقیق
pryingly U با نگاه دقیق
particularization U شرح دقیق
control U توپزن دقیق
controlling U توپزن دقیق
arm of precision U اسلحه دقیق
controls U توپزن دقیق
sound U بی خطر دقیق
instruments U الات دقیق
precision instrument U سنجه دقیق
precision fire U تیر دقیق
precision tool U ابزار دقیق
sounds U بی خطر دقیق
precise U صریح دقیق
precise U دقیق کردن
an a calculator U محاسب دقیق
precision scale U مقیاس دقیق
perpend U دقیق بودن
precision spirit level U ترازوی دقیق
precision sweep U روبش دقیق
scrutiny U بررسی دقیق
pernickety U کاربسیار دقیق
precise U خیلی دقیق
precisian U خیلی دقیق
queazy U زیاد دقیق
precision levelling U ترازیابی دقیق
queasy U زیاد دقیق
precision adjustment U تنظیم دقیق
sounded U بی خطر دقیق
one level address U سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
imagery U مجسمه سازی شبیه سازی
irritancy U پوچ سازی باطل سازی
formularization U کوتاه سازی ضابطه سازی
ouster U بی بهره سازی محروم سازی
frustration U خنثی سازی محروم سازی
frustrations U خنثی سازی محروم سازی
subjugation U مقهور سازی مطیع سازی
erasable U 1-رسانه ذخیره سازی که قابل استفاده مجدد است . 2-ذخیره سازی موقت
depth contour U خطوط میزان منحنی عمق میزان منحنی عمق اب
precision measuring equipment U تجهیزات سنجش دقیق
tendered U دقیق ترد ونازک
tender U دقیق ترد ونازک
probity U پیروی دقیق از اصول
mirror U ایجاد کپی دقیق
pick someone's brains <idiom> U اطلاعات دقیق به کسی
pore U بمطالعه دقیق پرداختن
tenderest U دقیق ترد ونازک
tendering U دقیق ترد ونازک
off base <idiom> U غیر دقیق ،نادرست
facsimile U کپی دقیق از یک متن
mirrored U ایجاد کپی دقیق
pores U بمطالعه دقیق پرداختن
fine sight U تنظیم خط نشانه دقیق
pin point U تعیین دقیق نقاط
mirrors U ایجاد کپی دقیق
mind one's P's and Q's <idiom> U خیلی دقیق به رفتاروگفتار
precision adjustment U تنظیم تیر دقیق
facsimiles U کپی دقیق از یک متن
precision U اندازه گیری دقیق
precision U بسیار دقیق بودن
precision lathe U ماشین تراش دقیق
precision drill U مته کردن دقیق
precision casting U ریخته گری دقیق
precision bore U سوراخ کردن دقیق
inspects U ازمایش دقیق بازبینی
meticulous U خیلی دقیق وسواسی
inspecting U ازمایش دقیق بازبینی
precision engineering U مهندسی ابزار دقیق
inspected U ازمایش دقیق بازبینی
altitude fine adjustment دستگاه تنظیم دقیق
inspect U ازمایش دقیق بازبینی
edge sharpening U دقیق کردن لبه
fine adjustment knob دکمه تنظیم دقیق
precision adjustment U تنظیم دقیق تیر
precision engineering U تکنیک ابزار دقیق
measuring magnifier U مسافت یاب دقیق
scrupulously <adv.> U خیلی دقیق وسواسی
sticklers U سمج خیلی دقیق
zeros U تنظیم دقیق دستگاه
astringent U سخت گیر دقیق
chronometer U ساعت شمار دقیق
zeroes U تنظیم دقیق دستگاه
particular U دقیق نکته بین
to pore [over; on] U به مطالعه دقیق پرداختن
zero U تنظیم دقیق دستگاه
stickler U سمج خیلی دقیق
calibration U تنظیم الات دقیق
a true and accurate report U گزارشی درست و دقیق
saves U ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
saved U ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
save U ذخیره سازی داده یا برنامه روی رسانه ذخیره سازی جانبی
format U قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
formats U قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
thread the needle U پاس دقیق از بین مدافعان
attenuating U تقلیل دادن دقیق شدن
attenuate U تقلیل دادن دقیق شدن
attenuated U تقلیل دادن دقیق شدن
attenuates U تقلیل دادن دقیق شدن
images U کپی دقیق از فضایی از حافظه
image U کپی دقیق از فضایی از حافظه
punctilio U نکته دقیق در ایین رفتار
an i calculation U حساب نادرست یا غیر دقیق
zero hour <idiom> U لحظه دقیق حمله درجنگ
pinpoint target U هدف دقیق تعیین شده
approximate U نه دقیق ولی تقریبا درست
handle with kid gloves <idiom> U باکسی همکاری دقیق داشتن
approximated U نه دقیق ولی تقریبا درست
approximates U نه دقیق ولی تقریبا درست
fine sight U تنظیم دقیق زاویه توپ
subtilize U دقیق وحساس ولطیف کردن
accuracy U تعریف دقیق تر خواهد بود
theodolites U زاویه یاب دقیق ثانیهای
Recent search history Forum search
1دقیق ترین معادل business در فارسی چه است؟
1A successful man is one who can lay a firm foundation with the bricks that other throw at him
1سلام دوستان . یک سوال داشتم.در عبارتی که نوشتم از کجا باید بفهمیم که کلمه طراحی به کل جمله برمی‌گردد یا فقط به piping
1whatever vehicle you drive all its handling characteristics are affected by the load you carry including passengers
2interfereometry
3midas touch
1بمعني محدوده ميباشد؟bin آيا كلمه
1i was rebelling now
1but as an old harvard man my father could sit with the class of'26
1Other factors can introduce poor conditioning.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com